«اگر شاد بودن مهمترین هدف ما در زندگی است، چرا به هر قیمتی حاضر به تجربه شادی نیستیم؟» این پرسشی بود که یکی از تاثیرگذارترین استادان دانشگاه پرسید. او ادامه داد: «چرا هر کار ممکن یا غیرممکنی را برای این دستاورد تجربه نمیکنیم؟ مثلا چرا به استفاده از مواد مخدر تن نمیدهیم؟ با این کار میتوانیم شادی و لذت زیادی را تجربه کنیم! یا چرا دزدی نمیکنیم؟ حقوق دیگران را به بهای رفاه خود زیر پا نمیگذاریم؟ مگر نمیخواهیم به هر قیمتی شاد باشیم؟» این سوالات مدتها ذهن همه ما را مشغول کردهبود و در نهایت پاسخی برای آن پیدا کردیم. پاسخی که خود با دو پرسش مهم مطرح میشود: «شاد بودن و لذت بردن از زندگی چیست و چگونه با معنای زندگی در ارتباط است؟»
شاد بودن چیست؟ خوشبختی چه معنایی دارد؟
شادی (به انگلیسی: Being Happy) یکی از هیجانات متعدد انسانی است که مانند سایر احساسات، در شرایط خاصی تجربه میشود. اما اگر بخواهیم واژه Happiness را ترجمه کنیم به شادی و خوشبختی به شکلی کلیتر اشاره میکنیم. این شکل از خوشحالی با رضایت کلی از زندگی در ارتباط است و دوام بیشتری نسبت به هیجان شادی دارد. برای نمونه لذت بردن از تفریح با دوستان، خریدن کردن، خوردن یک وعده غذای خوشمزه یا دریافت اخبار خوشحالکننده همگی با احساس شادی همراه هستند. اما وقتی به اهداف بلندمدت خود دست پیدا میکنیم یا با تلاش روابطی معنادار میسازیم، احساس خوشبختی را تجربه میکنیم. درواقع میتوان خوشبختی را، احساس شادی با پایداری و دوام بیشتر و بهشکل عمیقتر در زندگی دانست.
شادی اغلب به احساس رضایتی اطلاق میشود که بعد از ارضای نیازها و دستیابی به خواستههای خود تجربه میکنیم. پژوهشهای علمی نشان میدهند که بسیاری از حیوانات نیز میتوانند احساساتی مشابه شادی را تجربه کنند. البته این تجربه بهطور دقیقتر با آنچه انسانها درک میکنند متفاوت است. بنابراین میتوان گفت علاوه بر انسان، بسیاری از موجودات دیگر نیز برای خوشحالی تلاش میکنند. اما راستش را بخواهید یافتن معنای زندگی تنها دغدغه ما انسانها است و سایر موجودات درکی از آن ندارند.
معنای زندگی چیست؟ چگونه میتوان به آن دست یافت؟
یکی از پیچیدهترین و بنیادیترین دغدغههای انسان از دیرباز، یافتن معنای زندگی بودهاست. این دغدغه به عمق وجود ما راه پیدا میکند و پاسخهای مختلفی در فلسفه، مذهب، علم و روانشناسی برای آن ارائه شده است. پیشتر در مقالهای از آرامشیار، راههایی برای دستیابی به معنای زندگی ارائه دادهایم. برای بسیاری از افراد، معنای زندگی مستقیماً به شادی و خوشبختی گره خورده است، اما این معنا به هیچ وجه یکسان و جهانشمول نیست.
از دیدگاه روانشناسی، یافتن معنای زندگی با دستیابی به اهداف و ارزشهایی همراه است که به فرد حس رضایت و هدفمندی میدهند. معنای زندگی در روانشناسی با دامنهای از فعالیتهای انسانی گره خوردهاست: فعالیتهای منحصربهفردی که هویت یک انسان را میسازند، به او کمک میکنند خود را ابراز کند و محیطی را برای استفاده آگاهانه فرد از تجربیات گذشته و پیشبینی آینده فراهم میکنند. ویکتور فرانکل، روانشناس برجسته و نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا، معتقد است که انسانها در جستجوی معنایی هستند که بتوانند در زندگی به آن تکیه کنند. او تاکید میکند که معنا میتواند از سه طریق به دست بیاید: 1. تجربهها و روابط انسانی، 2. خلق و خلاقیت و 3. مواجهه با سختیها.
بیشتر بدانید: نگاهی دقیقتر به معنای زندگی
پژوهشگری به نام یوهان آبه (Jo Ann A. Abe) تحقیقات گستردهای را در رابطه با مولفههای اساسی معنا در زندگی انجام دادهاست. طبق توافق کلی در این تحقیقات، معنای زندگی حداقل دو مولفه اصلی دارد:
- مؤلفه پردازش شناختی (The Cognitive Processing Component): این بخش به توانایی ما برای درک و معنا دادن به تجربیات مربوط میشود. وقتی افراد تجربیاتشان را با استفاده از کلمات علّی (مثل “زیرا” یا “دلیل”) یا کلمات مرتبط با درک (مثل “فهمیدن” و “دریافتن”) توصیف میکنند، در حال پردازش اتفاقات به شکل عمیقتر و تلاش برای یافتن ارتباط میان آنها هستند. به بیان سادهتر، این مؤلفه نشان میدهد که ما چگونه تلاش میکنیم تا دنیای اطراف خود را منطقی کنیم و تجربیاتمان را در یک چارچوب معنادار قرار دهیم.
- مؤلفه هدف (The Purpose Component): این بخش بیشتر به انگیزه و جهتگیری زندگی افراد اشاره دارد. داشتن هدف به معنای کسب یک چشمانداز بلندمدت است که معمولاً فراتر از نیازهای کوتاهمدت و منافع شخصی محدود عمل میکند.
وقتی افراد در مورد دیگران یا اهدافی که به جامعه یا دنیای بزرگتر مرتبط هستند صحبت میکنند، احتمالاً از یک دیدگاه جدا و غیرشخصی به مسائل نگاه میکنند و این یعنی فرد خودمحور نیست و اهدافش از منافع محدود شخصی فراتر رفته و به جنبههای جمعی یا جهانی متصل شده است. به همین دلیل، آبه معتقد است در این مولفه از عبارات سوم شخص بیشتر استفاده میشود. برای نمونه کسی که میگوید: « میخواهم در کارم موفق شوم تا خانوادهام زندگی بهتری داشته باشند» از ضمایر سوم شخص برای بیان هدفش استفاده کرده و نشان میدهد که هدف او نه فقط موفقیت شخصی، بلکه کمک به دیگران است.
چه ارتباطی میان شادی و معنای زندگی وجود دارد؟
شادی، خوشبختی و زندگی معنادار هر سه در تامین سلامت روان نقش دارند. هرچه زندگی ما معنادارتر باشد در مجموع شادی بیشتری را تجربه میکنیم. از سوی دیگر هرقدر سلامت روان بیشتری داشته باشیم و خوشحالتر باشیم انگیزه بیشتری برای یافتن معنا در زندگی خواهیم داشت. بااینحال این مسئله به این سادگیها هم نیست! درواقع ارتباط میان شادی و یافتن معنای زندگی پیچیدهتر و متناقضتر از چیزی است که به نظر میآید! پیشتر تاکید میشد که خوشبختی و زندگی معنادار یکسان هستند و تفاوت قابل توجهی بین آنها وجود ندارد اما نتایج تحقیقات متفاوت از این استنباط است.
بررسی نتیجه چند پژوهش حیرتانگیز
اخیرا تحقیقات بسیاری در جهت بررسی ارتباط میان معنا در زندگی و احساس خوشبختی انجام شدهاست و نتایج این تحقیقات با آنچه پیشبینی میشد تفاوت قابل توجهی داشته است. برای نمونه اغلب والدین اعلام میکنند تربیت و پرورش کودک برای آنها تجربهای جذاب و لذتبخش است. اما وقتی پای آمار واقعی به میان میآید، طبق تحقیقات و تحلیل نتایج پرسشنامههای روانشناسی، میزان شادی در زوجهایی که فرزند دارند به مراتب کمتر از زوجهایی است که بچهدار نشدهاند. درواقع میزان شادی در والدین نمره بسیار کمی میگیرد. به نظر میآید آنچه به این افراد احساس رضایت از زندگی و خوشبختی را القا کردهاست، معنایی است که حضور یک فرزند به زندگیشان بخشیدهاست.
تحقیقات دیگری که به آن اشاره میکنیم پژوهش هوشمندانهای است که در سال 2013 توسط روی باومایستر (Roy Baumeister)، روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه فلوریدا، و همکارانش انجام شد. طبق این پژوهش، شادی (خوشبختی) و معنادار بودن زندگی در بعضی معیارها مشابه یکدیگر هستند و معنای یکسانی دارند اما تفاوتهای فاحشی نیز بین این دو مفهوم وجود دارد که این پژوهش آنها را در چند مورد خلاصه کردهاست.
شباهتهای تجربه زندگی معنادار و احساس خوشبختی
حتما لحظاتی را تجربه کردهاید که در آن احساس کنید زندگی شما معنا دارد و برای هدفی بزرگ و منحصربهفرد میجنگید. این لحظات را به خاطر بیاورید و در یادتان نگه دارید. حالا به آخرین باری که عمیقا احساس شادی و خوشبختی را تجربه کردهاید فکر کنید. چه شباهتهایی بین این دو احساس میبینید؟ هردو تجربه بسیار دلچسب و خوشایند هستند. باومایستر شباهت میان این دو موقعیت را بهطور خلاصه در این دو مورد بیان کردهاست:
1. روابط انسانی و احساس نزدیکی به دیگران
احساس شادی و زندگی معنادار هر دو با روابط معنادار و صمیمانه تقویت میشوند. روابط انسانی نه تنها منبعی برای حمایت عاطفی و انگیزه هستند، بلکه بستری برای درک بهتر خود و جهان پیرامون فراهم میکنند. مطالعات نشان میدهند افرادی که روابط قویتری دارند شادتر هستند و معنای بیشتری در زندگی خود مییابند. باومایستر به این نکته تاکید دارد که انزوا مانع بزرگی برای هر دو تجربه است. درواقع، حس تعلق اجتماعی به ما اطمینان میدهد که بخشی از یک کل بزرگتر هستیم.
2. سرزندگی و انگیزه برای ادامه مسیر
یکی دیگر از شباهتهای کلیدی بین شادی و زندگی معنادار، حس سرزندگی و شور زندگی است. هر دو تجربه، انرژی و انگیزه زیادی برای حرکت به جلو فراهم میکنند. افرادی که معنای زندگی خود را یافتهاند یا شادی عمیقی را تجربه میکنند، اغلب نوعی اشتیاق درونی برای مواجهه با چالشها و ادامه مسیر زندگی دارند. هرچند مسیر یافتن معنا میتواند چالشبرانگیز و گاهی آمیخته به هیجانات منفی باشد، اما احساس کلی رضایت از زندگی و انگیزه در آن غالب است. این موضوع را میتوان با مفهوم رشد پس از آسیب مرتبط دانست؛ جایی که انسانها از بحرانها و چالشها به سمت رشد و معنا حرکت میکنند.
تفاوتهای میان شادی و معنیدار بودن زندگی
با وجود همه شباهتها، تفاوتهای قابل توجهی بین احساس معنادار بودن و تجربه خوشبختی وجود دارد. برای مثال اینکه زندگی را آسان یا سخت تلقی میکنیم میزان خوشحالی ما را تعیین میکند اما به تفسیر ما از معنا داشتن زندگیمان ارتباطی ندارد. احساس سلامتی روانی و جسمی میتواند از ما فردی شادتر بسازد اما نمیتواند به زندگی معنی ببخشد یا معنای آن را بگیرد. احساس فقر و ناتوانی مالی نیز بیشتر با شادی در ارتباط است تا معنیدار بودن و هدفمندی زندگی.
در مقابل افرادی که زندگی معنادار را دنبال میکنند خود را افرادی بخشنده میدانند تا گیرنده. این یکی از تفاوتهای جالب توجه بین این دو مسئله است. افراد شاد اغلب تمایل دارند بگیرند و به دست بیاورند در حالیکه دنبالکنندگان معنای زندگی افرادی بخشندهتر و باگذشتتر هستند. همانطور که میتوان پیشبینی کرد تفکر عمیق نیز بیشتر با معنای زندگی در ارتباط است تا خوشبختی.
آیا شادی با معنادار بودن زندگی تناقض دارد؟
پاسخ به این سوال پیچیده است اما پیش از هر جوابی، بهتر است معنای شادی را در هر یک از گزینهها بدانیم:
- برای بسیاری از افراد، شاد بودن زمانی اتفاق میافتد که بدون تلاش و زحمت کافی، دستاوردهای قابل توجهی داشته باشند. درواقع شاد بودن برابر است با ثروت قابل توجه، تفریحات متنوع و رفاه کامل در زندگی. با چنین تعریفی، شاد بودن ممکن است در مقابل یافتن معنای زندگی قرار بگیرد. برای زندگی معنادار، گاهی نیاز داریم سختی بکشیم یا داراییهای باارزش خود را فدا کنیم.
- اگر شادی را بهعنوان یکی از هیجانات اصلی انسان بپذیریم، برای یافتن زندگی معنادار به آن نیاز داریم اما حضور شادی برای یافتن معنی در زندگی کافی نیست و انسان برای رشد فردیاش نیاز دارد طیف گستردهای از هیجانات را تجربه کند. بعضی از این هیجانات ممکن است بسیار ناکامکننده یا آزاردهنده باشند (مانند تجربه غم، خشم یا ترس شدید) اما در هر صورت جزئی از مسیر رشد و معنا هستند.
- اگر منظورمان از شادی، لذتی باشد که خود را بازتولید میکند و با سلامت روان مطابقت دارد، مسیر یافتن معنا در زندگی سرشار از این احساس خواهد بود. شادی عمیقی که طی رسیدن به اهدافمان تجربه میکنیم و از آن لذت میبریم حتی اگر با رنج، ناکامی، فداکاری و قربانی کردن کارهای کوچک برای شاد بودن همراه باشد.
بالاخره کدام را انتخاب کنیم؟ شادی یا یافتن معنا در زندگی؟
اجازه بدهید به سوالی برگردیم که در ابتدای مقاله پرسیده شد، همان سوال چالشبرانگیزی که مدتها فکر شاگردان استاد را درگیر خود کرد. آیا شادی به هر قیمتی مطلوب ماست؟ روانشناسان انواع لذتها را سالم و مطلوب نمیدانند. به عقیده آنها، تنها نوعی از شادی با شخصیت سالم و سلامت روان پیوند دارد که بتواند خود را بازتولید کند. درواقع شکلی از لذت برای یک فرد با روان سالم دلپذیر و ایدهآل است که هربار به آن فکر میکند از یادآوریاش نیز احساس شادی را تجربه کند. بدیهی است که اعتیاد به مواد مخدر چنین احساسی را ایجاد نمیکند و با شادی زودگذر و مخرب همراه است. در مقابل وقتی به فرد نیازمندی کمک میکنیم هر بار یادآوری این خاطره دوباره حالمان را خوب میکند.
بنابراین چنانچه میبینید انواعی از شادی وجود دارند که تضمینکننده زندگی معنادار هستند و مجبور به انتخاب میان آنها و معنا در زندگی نخواهیم بود. در نهایت انتخاب بین خوشبختی و یافتن معنای زندگی کاملا شخصی است و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. بهعلاوه نمیتوان شخصیت افراد را بر اساس این انتخاب ارزشگذاری کرد؛ هر فردی برای تصمیماتی که میگیرد دلایل کافی و قانعکننده دارد. اما به نظر میرسد برقرار کردن تعادلی بین احساس خوشبختی و دنبال کردن زندگی معنادار، منطقیترین و کمخطرترین تصمیم ممکن باشد.
چگونه خوشبختی و زندگی معنادار را همزمان داشته باشیم؟
همانطور که گفتیم اگرچه رابطه بین این دو موضوع گاهی پیچیده و آشفته میشود اما تناقض مشخصی میان آنها وجود ندارد. درواقع ما میتوانیم تلاش کنیم هردو گزینه را در کنار هم و بهشکلی متعادل داشته باشیم. بزرگترین مانع در رسیدن به چنین هدفی، هیجانی دیگری به نام «ترس» است. ترس از ناشناختهها میتواند ما را در منطقه امنمان نگه دارد و از یافتن معنای زندگی و تجربه شادی محروم کند. اما چطور بر این ترس غلبه کنیم؟
1. از نقطه ترس خارج شوید
وقتی تصمیم میگیرید از منطقه امن خود خارج شوید یعنی خود را در نقطه آسیبپذیری قرار دادهاید و آسایش و آرامش خود را برای اهداف بزرگتری قربانی کردهاید. این مرحله با ترس بسیار زیادی همراه است و عدم قطعیت تحمل آن را سختتر میکند. اما مطمئن باشید مهمترین اقدامی که میتوانید برای دستیابی به شادی در زندگی معنادار بردارید همین است.
2. مسیر یادگیری را طی کنید
افراد شجاعی که میتوانند منطقه امن خود را رها کنند و برای تجربه کردن زندگی، از آرامش و امنیت خود چشمپوشی کنند به مسیر یادگیری قدم میگذارند. در این مرحله آرام آرام رشد را تجربه میکنید، تابآوری را میآموزید و یاد میگیرید چگونه با چالشهای گوناگون روبرو شوید.
3. به نقطه تحقق پا بگذارید
در نهایت این نقطهای است که خواستهها و اهداف شما به حقیقت پیوستهاند. اگرچه در این مسیر احتمالا آسیبهایی دیدهاید و فداکاریهای بسیاری انجام دادهاید اما عاقبت این شما هستید که معنای زندگی را پیدا کردهاید و خوشبختی واقعی را تجربه میکنید. برای رسیدن به این نقطه از زندگی، به حفظ انگیزه، پشتکار و پذیرش ناکامیها نیاز دارید.
کلام آخر
زندگی سفری است که در آن هم به شادی نیاز داریم و هم به معنا، اما این دو الزاماً در تضاد با یکدیگر نیستند. بسیاری از لحظات زندگی میتوانند هم شادیآفرین باشند و هم معنا داشته باشند، کمک به دیگران، یادگیری یا خلق همگی از جمله این لحظات ارزشمند هستند. شاید بهترین راه، تلاش برای ایجاد تعادلی میان این دو باشد. شاید بهتر باشد به جای انتخاب میان شادی و معنا، برای ساختن یک زندگی شاد و معنادار تلاش کنیم. چنین هدفی انگیزه حرکت در مسیر را به ما میبخشد و احساس رضایت و تکامل را ایجاد میکند. شادی و معنا دو جنبه از یک زندگی کامل هستند که در کنار هم معنا پیدا میکنند.
ارسال نظر