احساسات بخش جداییناپذیر زندگی ما هستند. آنها به ما کمک میکنند عشق بورزیم، ارتباط برقرار کنیم و دنیای اطرافمان را درک کنیم. درواقع نحوه تفسیر ما از جهان اطرافمان است که چگونگی زندگی ما را تعیین میکند و واکنشهای مختلفی را در ما بر میانگیزد. اما هیجان موضوعی پیچیدهتر از این حرفهاست. از قرنها پیش دانشمندان به بحث احساس و هیجان، کاربرد آن در زندگی، انواع آن و نحوه تسلط بر آن پرداختهاند و هنوز که هنوز است این موضوع داغ که «هیجان یا احساس چیست و به چه عواملی وابسته است؟» درونمایه بسیاری از تحقیقات محققان را تشکیل میدهد. بااینحال تا همین امروز هم ابعاد بسیاری از این تجربه پیچیده انسانی کشف شدهاست. در این مقاله احساس و هیجان را بررسی میکنیم، به انواع آن میپردازیم و در انتهای مقاله، چند اصطلاح کاربردی و تمایز آنها را مرور میکنیم. با ما همراه باشید.
احساس چیست؟
وقتی میشنویم دوست صمیمیمان دارد ازدواج میکند خوشحال میشویم و زمانیکه یک اتوموبیل با سرعت بالا گربهای را زیر میگیرد میترسیم، غصه میخوریم و شاید عصبانی شویم. به واکنشی که در برابر رویدادها و موقعیتها و متناسب با جنس آنها از خود نشان میدهیم احساس میگوییم. انجمن روانشناسان آمریکا (APA)، هیجان را واکنش آگاهانه ذهنی میداند که با مولفههای مختلف تجربی، رفتاری و فیزیولوژیکی تجربه میشود. هیجان به زبان ساده، مجموعهای از تجربههاست که ما همزمان در ذهن، بدن و واکنش خود درک میکنیم و همه آنها بهواسطه روبرو شدن با یک موضوع خاص و معنادار رخ دادهاند.
البته توجه داشتهباشید که احساس ترجمهای رایج و جاافتاده از واژه انگلیسی Emotion است که بهتر است آن را هیجان بگوییم. منظور از خشم درواقع همان هیجان خشم است و با احساس (به انگلیسی: Feeling) تفاوت دارد. بااینحال از آنجایی که این واژه در زبان روزمره ما بهشکل احساس به کار میرود ما نیز در این مقاله احساس و هیجان را یکسان در نظر میگیریم و در انتها، بهطور تخصصی تفاوت این دو را بررسی میکنیم.
چه کسی اولین بار از احساسات و هیجانات صحبت کرد؟
ارسطو احتمالا اولین کسی بود که بهطور رسمی درباره احساسات صحبت کرد. او معتقد بود هیجان همان احساسی است که انسان را دچار تغییر میکند، روی قضاوت او اثر میگذارد و با درد یا لذت همراه است. بعدتر داروین نیز به هیجانات اشاره کرد و موضوع هیجان در انسان و حیوان را مورد بررسی قرار داد. او معتقد بود هیجانات نیز مانند سایر ابعاد فیزیولوژیکی و ذهنی انسانها، طی سالها تکامل پیدا کردهاست.
ویلیام جیمز، پاول اکمن و کارل لانگ از دیگر نظریهپردازانی هستند که به موضوع هیجان پرداختهاند. در ادامه مقاله تحقیقات آنها را بررسی خواهیم کرد. موضوع هیجان بهطور کلی در میان محققان محبوبیت بالایی دارد و همچنان یکی از موضوعات مورد بررسی و جالب برای تحقیقات محسوب میشود.
منشا هیجان یا احساس چیست؟
یک هیجان سه منشا فیزیکی، تجربی و اجتماعی دارد. این سه منشا به نوع بروز هیجان و چگونگی تجربه آن اشاره میکند و در واقع به زمان قبل از درک هیجان برمیگردد. در مقابل ابعاد هیجان آن را بعد از اتفاق افتادن مورد بررسی قرار میدهد.
منشا فیزیکی هیجان شامل عصبشناسی، رفتار و فیزیولوژی است. منشا تجربی هیجان به نحوه درک و تجربه آن توسط سوژه گفته میشود و منشا اجتماعی احساس، علل و شرایط فرهنگی، معنای خاص هیجان و اثرات آن را مورد بررسی قرار میدهد.
ابعاد مختلف احساس چیست؟
هر احساسی سه بعد دارد: ذهنی، فیزیولوژیکی و رفتاری. اینکه کدام بعد آن بر دیگری مقدم است و زودتر رخ میدهد همواره مورد بحث و تحقیق بودهاست. اما در حضور و وجود این ابعاد هیجان شکی وجود ندارد:
· تجربه ذهنی هیجان (Subjective Experience):
مهم نیست محرک بیرونی چقدر جدی یا ضعیف باشد، به هرحال هنگام رخ دادن آن، ذهن فرایند خاصی را تجربه میکند. از دیدن یک رنگ خاص و معنادار تا از دست دادن عزیزی، میتواند هیجان و احساس را در ذهن فرد برانگیخته کند. تجربه ذهنی کاملا منحصربهفرد است و آنچه دیگری را خوشحال میکند ممکن است برای شما معنای مشابهی نداشته باشد.
برای مثال الهه را در نظر بگیرید که با برادر کوچک خود به بیمارستان رفتهاست تا از او خون بگیرند. احساسی که الهه تجربه میکند آمیزهای از نگرانی، اضطراب و غم است.
· پاسخ فیزیولوژیکی هیجان (Physiological Response):
پاسخی که در سراسر بدن نسبت به تجربه هیجانی رخ میدهد و اغلب از کنترل فرد خارج است را پاسخ فیزیولوژیکی میگوییم. سیستم سمپاتیک در جهت این پاسخ فعالیت میکند و واکنش جنگ یا گریز را به همراه دارد. همچنین بادامه مغز (یا آمیگدال، به انگلیسی: Amygdala) در ساختار مغزی مسئول تجربه هیجانات است. تغییرات چهره نیز تا جایی که از کنترل فرد خارج باشند زیرمجموعه این پاسخ هستند. جالب است بدانید تحقیقات نشان دادهاست هرچه تغییرات چهره بیشتر باشد هیجان تجربهشده شدیدتر بودهاست.
در مثال قبلی، تصور کنید که برادر الهه بهدلیل ضعف و سرگیجه روی زمین میافتد. ضربان قلب الهه بالا خواهد رفت، دستانش عرق میکنند و صورت او احتمالا در هم رفته یا متعجب خواهد شد.
· پاسخ کلامی-رفتاری هیجان (Behavioral / Expressive Response):
خندیدن، گریه کردن، فریاد زدن یا با تندی صحبت کردن همگی رفتارهایی هستند که بعد از درک یک هیجان از خود نشان میدهیم. این رفتارها با نوع هیجان و محرک و همچنین با هنجارهای اجتماعی ما تطابق دارند. پاسخهای رفتاری نقش مهمی در زندگی اجتماعی ایفا میکنند. از سوی دیگر این رفتار و بیان در جهت رفاه روانی افراد نیز هستند. پژوهشها نشان میدهد سرکوب پاسخ هیجانی اثرات نامطلوبی بر سلامت فرد دارد. بنابراین بهتر است آنها را ابراز کنیم و از سرکوب بروز هیجانات خود دست برداریم.
پاسخهای کلامی و هیجانی نسبت به اتفاقات بسیار متفاوت هستند. برای مثال ممکن است الهه در برابر اضطراب شدیدی که تجربه میکند با صدای بلند بخندد، بیصدا اشک بریزد یا فریاد بزند! هر سه رفتار عادی است و در افراد مختلف وجود دارد. بااینحال در سراسر جهان تقریبا شکل یکسانی از پاسخ کلامی و رفتاری در برابر احساس مشخصی وجود دارد.
انوع احساسات کدامند؟
تعداد هیجانات بهتناسب نظریات مختلف، متفاوت است. برای نمونه ارسطو معتقد است ما چهارده احساس مختلف را تجربه میکنیم: ترس، اطمینان، خشم، دوستی، آرامش، دشمنی، احساس شرم، بیشرمی، ترحم، مهربانی، حسادت، خشم، تقلید و تحقیر. پل اکمن (Paul Ekman) ابتدا در سال 1972 این احساسات را به 6 هیجان مشترک در همه فرهنگها و جوامع محدود کرد:
- شادی: احساس رضایت از اتفاقات پیشآمده.
- غم: هیجانی همراه با گریه، اندوه و گاهی فاصله گرفتن.
- انزجار: احساسی که نسبت به غذای فاسد یا خون تجربه میکنیم.
- ترس: هیجان همراه با ترشح آدرنالین و واکنشهای جنگ و گریز در بدن.
- تعجب: هیجانی که ممکن است از احساسات خوشایند یا احساسات ناخوشایند باشد، غافلگیری
- خشم: احساس نارضایتی همراه با عصبانیت که فرد بهدنبال راهی برای تخلیه آن است.
او سپس در سال 1999 این هیجانات را گسترش داد و تعداد آنها را به بیش از ده هیجان رساند. در سال 1980، روانشناس رابرت پلاچیک (Robert Plutchik) بیان کرد که تعداد هیجاناتی که انسان تجربه میکند بسیار بیشتر از اینها است و بسیاری از این احساسات ترکیبی از دو یا چند احساس دیگر هستند. او سرانجام چرخهٔ احساسات را معرفی کرد که مانند گردونه رنگ عمل میکند. با تمام اینها مطالعه نسبتا جدیدی در سال 2014 انجام شد که نشان میدهد انسان 4 هیجان اصلی و قابل تشخیص دارد: غم، شادی، خشم (و بیزاری یکسان در نظر گرفته میشوند) و ترس (که در این پژوهش با تعجب یکی است). چرخه احساسات در تصویر بالا قابل مشاهده است.
احساسات اولیه و ثانویه
طبق یک تئوری جدیدتر، تعدادی از احساسات بهصورت جهانی و مشترک تجربه میشوند که به آنها هیجانات اولیه میگوییم. سایر هیجانات ترکیبی از احساسات بنیادین یا اولیه هستند. هیجانات ثانویه ممکن است بسیار متعارض و متناقض باشند و بهصورت همزمان تجربه شوند. احساسات ثانویه ممکن است نمود بیرونی نباشند و از روی حالات چهره و تغییرات فیزیکی نتوانیم آنها را تشخیص بدهیم. برای نمونه حسادت اغلب نمود ظاهری ندارد.
احساسات چه نقشی در زندگی ما دارند؟
اغلب ما به احساسات خود بیش از اندازه وابسته هستیم. بر اساس آنها برنامهریزی و انتخاب میکنیم، تصمیم میگیریم و عمل میکنیم. بنابراین هیجانات و احساسات نقش قابل توجهی در زندگی یکایک ما بازی میکنند. حتی افرادی که ادعا میکنند تمامی تصمیمات خود را بر اساس منطق میگیرند و به احساسات خود بهایی نمیدهند اگر مورد بررسی موشکافانه قرار بگیرند خواهند دید که برخلاف تصورشان، هیجانات نقش قابل توجهی در تمامی بخشهای زندگیشان داشته است. حتی همین سرکوب هیجانی و تلاش برای بیتفاوتی نسبت به آن یک احساس است که میتواند ترکیبی از ناامیدی، ترس، غم یا تنفر باشد.
همه ما فعالیتهایی را انتخاب میکنیم که هیجانی که میخواهیم در ما تحریک کند. برای بقا و زنده ماندن به احساسات خود اعتماد میکنیم. احساسات بهنوعی هویت ما هستند و بدون آنها قطعا نمیتوانستیم در این دنیا دوام بیاوریم. آنها مسئولیتهای ما را به ما یادآوری میکنند، مثلا ما در روابط عاطفی خود نسبت به طرف مقابل هیجان عشق، نگرانی، احترام و محبت را تجربه میکنیم. همچنین هیجانات کمک میکنند به اخلاق و قانون پایبند باشیم: اگر دست از پا خطا کنیم یا به کسی آسیب بزنیم احساس گناه و عذاب وجدان به سراغمان میآید. هیجانات درک ما از جهان هستی را نیز شکل میدهند. تصور و تفسیر ما از دنیا به این مولفهها بستگی دارد.
دو روی سکه هیجان و احساس چیست؟
هیجانات همیشه به سود ما عمل نمیکنند اما میدانید خطرات پیشبینیناپذیر یک هیجان یا احساس چیست؟ درواقع اگر احساسات از کنترل ما خارج شوند ممکن است به روابط اجتماعی و عاطفیمان آسیب وارد کنند. هیجانات و احساسات کنترلناپذیر یا افسار گسیخته سلامت روان ما را به خطر میاندازند و به موقعیت شغلی، اجتماعی و خانوادگیمان خدشه وارد میکنند. اگرچه رسیدگی به هیجانات، میدان دادن به آنها برای ابراز و در نظر گرفتنشان کاری واجب و سودبخش است اما این احساسات باید در کنترل و تحت تسلط ما باشند.
شناخت احساسات چه کمکی به ما میکند؟
اطلاع از احساسات، هیجانات و وضعیت درونی ما، هوشیاریمان را افزایش میدهد و کمک میکند واکنشهایی متناسب با شرایط از خود نشان بدهیم. وقتی از هیجانات خود آگاه هستیم میتوانیم آنها را مدیریت کنیم. برای نمونه مدیریت استرس یکی از دستاوردهای شناخت احساسات است. آشنایی با انواع احساس و توانایی تشخیص آنها باید از کودکی به افراد آموزش داده شود. از جمله اثراتی که این مهارت بر شخصیت و زندگی ما دارد میتوانیم به: افزایش تاب آوری، تنظیم هیجانی، کاهش اضطراب، بهبود انعطافپذیری در زندگی و تصمیمگیری آگاهانه اشاره کرد.
هرقدر آگاهی بیشتری نسبت به هیجانات خود داشته باشیم از هوش هیجانی (به انگلیسی: Emotional Quotient) بالاتری برخوردار هستیم و این هوش تا حدود قابل توجهی پیشبینیکننده موفقیت در زندگی است. هوش عاطفی یا هیجانی خود را در خودآگاهی، تنظیم هیجانی، مدیریت انگیزه، همدلی و مهارتهای اجتماعی نشان میدهد اما منشا اصلی آن آگاهی نسبت به احساسات و هیجانات است. هوش هیجانی بالا نشاندهنده حرکت به سمت رشد فردی و اجتماعی است درحالیکه پایین بودن هوش عاطفی به عدم درک و کنترل خود و دیگران منجر میشود.
پاسخ به چند تفاوت
وقتی درباره موضوعات ذهنی و مولفههایی از این دست صحبت میکنیم کلماتی به چشم میخورند که ممکن است در ظاهر هممعنی باشند اما در جزئیات یا کلیات با هم تفاوت دارند. به همین دلیل ترجمه در موضوعات تخصصی خصوصا در حیطه روانشناسی بسیار اهمیت دارد. در قسمت پایانی این مقاله قصد داریم به تفاوت چند اصطلاح و مولفه مهم مشابه با احساس و هیجان بپردازیم:
تفاوت هیجان و احساس چیست؟
همانطور که در ابتدای مقاله به آن اشاره کردیم احساس (Feeling) با هیجان (Emotion) متفاوت است. درواقع میتوان گفت احساس بعد ذهنی هیجان است، نسبت به آن آگاهی کامل داریم و تنها به نحوه تجربه کردن هر هیجان وابسته است. بهعلاوه هیجانات همیشه یک محرک واقعی و بیرونی دارند اما احساسات بدون حضور محرک نیز میتوانند تجربه شوند. بعضی از نظریهپردازان احساسات را برچسبی میدانند که خود ما بر روی هیجاناتمان میزنیم. مثلا ممکن است از دیدن همکار قدیمی خود هیجانزده و مضطرب شویم، ذهن ما این احساس را «ذوق و شادی» شناسایی کند اما ذهن فرد مشابهی در شرایط یکسان آن را «احساس دلهره» بداند. تفاوت احساس و هیجان را بهطور خلاصه در جدول زیر نشان دادهایم:
احساس | هیجان |
در سرتاسر بدن درک میشود | مرتبط با رویداد منحصربهفردی است |
لزوما با هیجان همخوانی ندارد | بدن را در جهت رفتاری خاص هدایت میکند |
دائما با حالات درونی ما همخوان میشود | شامل تغییرات فیزیولوژیکی و شناختی نیز میشود |
جزئی از هیجان است | خودکار و ناخودآگاه است |
تفاوت هیجان با خلق
اگر حالات روانی را یک پیوستار در نظر بگیریم و معیارمان مدت زمان و دوام آن حالت باشد، احساس و هیجان در یک سمت این پیوستار قرار میگیرند و عارضههای روانی یا مشکلات هیجانی در سمت دیگر آن. درواقع احساس اغلب مدت زمان کوتاهی دوام دارد. البته احساساتی مانند خشم یا کینه ممکن است ماهها یا حتی سالها با فرد بمانند اما بهطور کلی هیجانات برای چند دقیقه یا چند ساعت همراه ما هستند. اما خلق معمولا پایدارتر از هیجان است و میان این پیوستار قرار میگیرد.
خلق یا مود (به انگلیسی: Mood) احساسی است که بدون دلیل روشنی آن را تجربه میکنیم و طی یک یا چند روز تحت تاثیر آن قرار میگیریم. خلق معمولا به دو حالت مثبت یا منفی ارزیابی میشود اما اگر در آن دقت بیشتری به خرج بدهیم میتوانیم تا حدودی هیجان همجنس آن را نیز تشخیص بدهیم.
احساس و منطق چه تفاوتی دارند؟
احساس و منطق دو مفهوم متفاوت اما به هم مرتبط هستند. فرق منطق و احساس این است که منطق زبان ضمیر ناخودآگاه است و رفتارهایی که بر اساس آن انجام میدهیم بر اصولی قطعی و قابل بیان استوار هستند. منطق روشی منظم و عینی برای استدلال دارد و این روش از شواهد و حقایق گرفته شدهاست. احساس اما زبان ضمیر ناخودآگاه ماست و شامل واکنشهایی است که نسبت به محرکهای مختلف نشان میدهیم. این واکنشها را تجربیات قبلی ما میسازند.
به بیان بهتر، احساسات را تعصبات ما میسازند و گاهی میتوانند قضاوت عادلانه را در ذهن ما خاموش کنند. اما منطق روشی عینی برای تفکر است و کمتر پیش میآید که تحت تاثیر تعصب قرار بگیرد. ما به احساس و منطق در کنار هم نیاز داریم تا بتوانیم بهترین تصمیمات را بر اساس اصول عینی و تجربیات گذشته بگیریم.
تفاوت حس و احساس چیست؟
بسیاری از افراد حس و احساس را با یکدیگر اشتباه میگیرند. مثلا میگویند «حس خوشحالی را تجربه کردم!» در حالیکه این دو واژه کاملا با هم متفاوت هستند. اما فرق اصلی حس با احساس چیست؟ حس تجربهای است که ابتدا از بدن شروع میشود و سپس توسط نورونهای عصبی به مغز منتقل میشود. برای نمونه وقتی گرسنه میشویم ابتدا در معده خود این موضوع را احساس میکنیم سپس این تجربه به مغز منتقل میشود و مغز فرمان گرسنگی را صادر میکند. یا وقتی بوی خاصی را حس میکنیم، به جسمی نرم دست میزنیم یا صدای بلندی میشنویم این حواس از بدن ما به ذهن مخابره میشوند. پنج حس انسان از زیرمجموعه این دسته هستند.
اما احساس یا هیجان در ذهن شروع میشود و به بدن انتقال پیدا میکند. ما یک شیر گرسنه را میبینیم، ذهن احساس خطر را به بدن مخابره میکند و ما علائم ترس را تجربه میکنیم: ضربان قلبمان بالا میرود، نفسمان تند میشود و کف دستهایمان عرق میکند.
تفاوت عاطفه و احساس چیست؟
عاطفه (به انگلیسی: Affect) و هیجان یا احساس نیز خیلی از مواقع بهجای یکدیگر به کار برده میشوند درحالیکه این دو اصطلاح با یکدیگر تفاوت دارند. عاطفه مفهومی بسیار کلیتر و وسیعتر از هیجان است و میتواند احساس، هیجان و خلق را در بر بگیرد. بهعلاوه برای عاطفه کیفیات متعددی در نظر نمیگیریم بلکه آن را به عاطفه سطحی (Flat) یا فعال و همچنین ناخوشایند یا خوشایند تقسیم میکنیم. هیجان یک احساس شدید، موقت و وابسته به یک منبع اصلی است درحالیکه هیجان حالتی احساسی و اساسی، خفیفتر و اغلب پایدارتر است.
ارسال نظر